دانلود رمان ابریشم نخ کش PDF (عاشقانه، اجتماعی)

تومان11,000

دانلود رمان ابریشم نخ کش PDF – عاشقانه، اجتماعی – نــــورآ که پس از چند سال ، هنوز نتوانسته عشقِ گذشته اش را فراموش کند ، حالا پس از این سال ها دوباره با او مواجه میشود ، هنوزم هم از علاقه او کم نشده است.

 

 

دانلود رمان ابریشم نخ کش PDF

عاشقانه، اجتماعی

 

فرمت فایل : PDF

 

حجم فایل : 7 مگابایت

 

تعداد صفحات : 1413 صفحه

 

زبان : فارسی

 

 

رمان ابریشم نخ کش

خلاصه:

نــــورآ که پس از چند سال ، هنوز نتوانسته عشقِ گذشته اش را فراموش کند ، حالا پس از این سال ها دوباره با او مواجه میشود ، هنوزم هم از علاقه او کم نشده است.

و تلاش می کند تا همان علاقه و عشق را بار دیگر شعله ور کند اما در این سال ها ، همه چیز عوض شده است و تجربه ی کم او برای بدست آوردن عشق ِخاک خورده ی قدیم کافی نیست…نفر سومی به او کمک خواهد کرد اما ….

 

دانلود رمان دلدار pdf

 

قسمتی از متن رمان ابریشم نخ کش

با عجله ، جیغی از سرخوشحالی کشیدم و به سمت انباری دوییدم ، اعـلاء صـدايم میزد … در انباری را باز کردم و بخاری را که به تازگی ، از آشپزخانه ، بیرون آورده بودیم پیدا کردم . پریز برق ، پشت یکی از کمـد هـای چـوبی بود ، تلاش کردم تا کمـد را عقب بفرستم ، اما تکان نمیخورد لعنتی ، به ناچـار اعـلاء را صدا زدم … با لیوان شیر و بخاری که از آن خـارج میشد ، به انباری آمد … کمکم کرد تا کمـد را کمـی کـنـار بـزنیم ، بخاری برقی را به برق وصـل کردیم …با اینکه نیم ساعتی طول کشید تا حرارتی ازش خارج شود ، اما خوشی امروزمان را تکمیل کرد .

گرم شدی ؟ روی زمین و تکه مقوایی که پیدا کرده بود نشست اره ، الان خواب میچسبه خمیازه ی بلندی کشید و دستش را از جلوی دهانش پایین آورد . نورا لباست کمه سرما میخوری فکری به ذهنم رسید ، بی آنکه حرفی بزنم با عجلـه بیـرون دوییدم و در حالی که صدای خنده های اعلاء لبخند به لیم می آورد ، داخل خانه شدم. دیوونه ، اینا چیه ؟! قالیچه ی اتاقم را با یک دست لحاف و بالش برداشتم و با همان عجله ای که رفته بودم ، یک دفعه با قالیچه برگشتم و بار بعـد ، تشک و لحاف را از روی میز حیاط برداشتم و داخل انبار بردم بخواب دیگه … بابام اینا چهار ساعت دیگه ام پیداشون نمیشه .

قالیچه را باهم روی زمین انداختیم و بالش را روی آن گذاشتم ، بخوابم واقعا ؟! لحاف در دستم بود که پرسیدم میترسی از من ؟ بی مهابا به خنده افتاد و میان خنده های دلفریبش که روحم را تازه میکرد گفت میترسم جای تو بابات بیاد بالای سرم منکه شانس ندارم لحاف را رویش انداختم و به شیطنتش بی محلی کردم شانه هایم را بالا انداختم و به سمت بالش خم شدم و ضربه ای رویش زدم _بخواب نگران نباش بـه سـاعت وقـت میـدم ، بعدش بایـد بلندشی باهام حرف بزنی ، اندازه این دوماهی که نبودی … خب ؟ کفش هایش را در آورد و در حالی که میخندید روی قالیچه دراز کشید نورا ، تو چی پس ؟ دستش را دراز کرد و روی ساعدش زد نرمه ها

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.

دکمه بازگشت به بالا