دانلود رمان دلدار pdf – خلاصه : مهران که تحصیلات پزشکی اش را در انگلستان به پایان رسانده برای زدن مطب و به دنبال علایقش مسیر راهش را روستاهای خوش آب و هوای ارسباران قرار میدهد، و نزد دوست پدرش فرامرزخان اقامت مییابد!
تومان11,000
خلاصه :
مهران که تحصیلات پزشکی اش را در انگلستان به پایان رسانده برای زدن مطب و به دنبال علایقش مسیر راهش را روستاهای خوش آب و هوای ارسباران قرار میدهد، و نزد دوست پدرش فرامرزخان اقامت مییابد!
ولی همه چیز همانطور آرام و بدون جنجال پیش نمیرود؛ با به میان آمدن شرطی از سوی فرامرز خان دست تقدیر سرنوشتش را تغییر میدهد …
گوشه ای از رمان دلدار :
قرارهای ساعت شش به ساعات مورد علاقه جفت شان تبدیل شده بود سارا که از دم صبح برنامه ریزی میکرد که چه باید به کار آموزش یاد بدهد و مهران به طور غیر قابل باوری از این ساعات خوشش آمده بود در طی روزهای سپری شده مهران در کمال تعجب دریافته بود که سارا بسیار با حوصله و دقیق می تواند روی امور مورد علاقه خود تمرکز کند و این راز برنده شدنش در مسابقات می باشد و از طرفی اطلاعاتش درباره ی اسبها عجیب و جالب بوده و علاقه اش به اسب سواری باور نکردنی بود وقتی داشت از نوع و حرکت اسب ها و چگونگی کنترل و سرعت گرفتن شان می گفت به طرز شگفت آوری روی گفته هایش تمرکز داشت. زبان اسب ها را واقعا بلد بود و جالب اینکه بی گدار هم به آب نمی زد روزهای اول افسار اسب مهران را در حالیکه خود پیاده بود دست میگرفت و آموزش می داد.
با گذر چند روز خودش هم سوار اسب شد ولی باز افسار.. اسب مهران را رها نمی کرد ولی دو هفته نشده بود که مهران هم کنار سارا اسب می تاخت و از پیچیدن هوا بين تن و موها و صورتش لذت میبرد پیشرفتش در اسب سواری برای خودش هم عجیب و غیر قابل باور می رسید .
این قرار انقدر برایش خوشایند شده بود که حتی وقتی حس کرد کامل یاد گرفته است اسب براند هم دلش قطع شدنش را نمی خواست اسب سواری کنار سارا به او فرصتی مهیا کرده بود که نه تنها جنگل و محوطه اطراف روستا را بشناسد بلکه دخترک جسور و پر هیاهوی آن منطقه را هم بیشتر کشف کند شاید اولین بار بود که صدای قهقهه و خنده های بلند و چشمان براق و پر حرارت و شور و انرژی اش را از نزدیک لمس می کرد … شاید ابراهیم راست می گفت و حق داشت همراه بودن با او در امور مورد علاقه اش لذت بخش بود.
اواسط مرداد بود که رحمان به ملاقات مهران آمد و ضمن احوالپرسی برگه ای را مقابل او قرار داد این کل حسابته، اعم از حقوق سود و بقیه چیزا – مهران برگه ی مربوطه را نگاهی کرد رحمن بعد از دقیقه ای گفت إنقد میخوای؟ یا یه پیشنهاد بهت بدهم – مهران کنجکاو سر بلند کرد چه پیشنهادی؟ بگو – رحمن با آرامش مخصوص خودش توضیح داد یه باغی هست که گذاشتن به فروش، همین دور و بر هاست. صاحبش پیرمردی بود که با همسرش اونجا زندگی میکرد بچه ای هم نداشتن پیرمرد سه چهار سال پیش مرده خانومش هم چند ماه پیش مرد.
حالا برادرهای پیرمرد میخوان باغ رو بفروشن متراژ خوبی داره ولی چون سالهای اخیر رسیدگی چندانی بهش نشده کمی آسیب دیده و به همین دلیل هم پایین تر از قیمت اصلی ، قیمت گذاری شده پولی که تو داری تقریبا با قیمت اونجا هم خونی داره موقعیت مناسبی هست. به نظرم اگه اونجا رو بخری ، ضرر نمی کنی مهران که در سکوت به صحبتهای او گوش فرا داده بود، با تعجب گفت اولا زمین به چه درد من میخوره ثانیا گیرم که خریدم ، اونجا رسیدگی میخواد . نکنه شبها هم باید برم باغبانی کنم
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.