۱۰ حمله هوایی که جهان را شوکه کرد
اندیشهی پرواز در آسمان از دیرباز یکی از بزرگترین آروزهای بشر بوده که برای تحقق آن جانفشانیهای بسیاری کرده است. در همان ایام کهن نیز علاوهبر شور و شوق پرواز و رهایی، اندیشههایی برای تسخیر و قدرتنمایی به چشم میخورد.
بعد از تحقق آرزوی پرواز برای انسان دوپا، کاربردهای زیادی برای این پرنده فلزی در نظر گرفته شده بود.
دور از تصور نبود که این دستاورد رویایی بشر به سرعت تبدیل به ابزاری موثر برای قدرتنمایی و ضربه زدن به دشمنان در صحنه جنگ شود. در شروع هر جنگ مهمی، تسخیر آسمان حساب ویژهای بود که در محاسبات جنگ به قوای هوایی و اهمیت آن جایگاه ویژهای داد. این اهمیت حوادثی را، علیالخصوص بعد از جنگ جهانی اول رقم زد که تاریخ و سرنوشت بشر را بهطرز شگرفی دگرگون کرد؛ تا جایی که چرچیل نیروی هوایی را چنین توصیف کرد: نیروی هوایی یا جنگ یا تمدن بشر را پایان میدهد.
۱. حمام خون در گرنیکا (Guernica) زیر سایه کرکسها
در طول جنگهای تاریخی که در نیمه اول قرن بیستم رخ داد، جایی مابین وقایع جنگ جهانی اول و دوم، جنگ داخلی اسپانیا قرار دارد که به طرز اسفباری به نتایج خونباری رسید. در این سالها در اکثر نقاط دنیا، انواع تلاشها و درگیریها برای جابهجایی قدرت و تحقق انقلابها رخ میداد ولی با همهی بیرحمیها، واقعه گرنیکا در دوران جنگ داخلی اسپانیا بهواسطهی حضور پرندههای آهنی به نحو دیگری رقم خورد.
این جنگ، نه جنگ بین دو کشور بلکه نتیجهی مبارزهی دو گروه داخلی در کشور اسپانیا بود. در یک سمت جناح ملیگرایان (Nationalists) به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو و در سمت دیگر طرفداران جمهوری (Republicans) حضور داشتند. همانند همیشه، کشورهای همسایه با وقوع یک جنگ داخلی فرصتی را برای نفوذ و دخالت فراهم دیدند.
اتحاد جماهیر شوروی از جمهوریخواهان با جنگندههای شرکت پولیکارپوف و حمایت بمبافکن توپولوف اس بی ۲ (Tupolev SB-2) شروع به کمک کرد. از آن سو ایتالیا تحت ارادهی موسیلنی، به حمایت فرانکو پرداخت. حتی آلمان که بعد از جنگ جهانی اول (جنگ بزرگ) ملزم به خلعسلاح بود نیز نتواست دربارهی درخواست کمک ملیگرایان (ناسیونالیستها) مقاومت کند و وارد معرکه شد. نتیجهی حمایت هیتلر، ورود هزاران داوطلب آلمانی به جنگ داخلی اسپانیا بود که بیشترین تعداد آن از نیروی هوایی آلمان معروف به لوفت وافه (Luftwaffe) بودند. این نیروهای ویژه به نام لژیون کرکس (Condor Legion) شناخته میشدند.
سرانجام در روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۳۷، شهر کوچک گرنیکا در شمال اسپانیا قربانی کشوقوس جنگ شد. هنگامی که مردم شهر در بازار محلی جمع شده بودند، توسط بمبافکنهای آلمانی غافلگیر و زیر بمباران شدید قرار گرفتند. این تلاش مخوف که با نام عملیات رگین (Operation Rügen) نام گرفت، باعث شد نام گرنیکای کوچک با ۷ هزار جمعیت، در جهان بهعنوان اولین شهری که کمرش در زیر بمب باران هوایی شکسته شد، بر سر زبانها بیفتد. در طول بیش از سه ساعت حملهی هواپیماهای هاینکل (Heinkel He-111) آلمانی ۴۵ هزار کیلوگرم انواع بمب و مواد منفجره بر سر اهالی شهر فرو ریخته شد. این تهاجم بیرحمانه و ویرانگر که در طول تاریخ خونبار بشر کمنظیر بود؛ علاوهبر تخریب ۷۰ درصد شهر منجر به فرار غیر نظامیان و مردم شد، تا جایی که جمعیت شهر نیز به یکسوم کاهش پیدا کرد.
وخامت اوضاع بهحدی شد که فرانکوی مخوف و صادرکنندهی دستور حمله به شهر، در اعلامیهای کل واقعه را زیر سوال برد و انگشت اتهام را به سمت کمونیستها گرفت. در عین حال، آتشسوزی شهر را هم به گردن جمهوریخواهان گذاشت که در حین عقبنشینی به آن دست زدند.
هر چند این تهمتها و رفع تهمتها تا مرگ فرانکو ادامه داشت ولی در نهایت این آتشافروزی، دو تاثیر برجستهی دیگر نیز داشت. اول، حضور و تاثیر خاص بمبافکنها علیالخصوص برای آلمان نازی که با این تجربه و تحلیل استراتژی آن متوجه اهمیت و قدرت نیروی هوایی شده بود. همچنین ترس دیگر کشورهای اروپایی از قدرتی که دوباره در آلمان در حال ظهور بود. البته حق با آنها بود، زیرا نازیهای آلمان با تکیه بر این تجربه به خلق تاکتیک خونباری به نام بمباران اشباع (carpet bombing) دست زدند که تکیه آن بر ریزش متراکم بمب در یک منطقه بهمنظور نابودی کامل منطقه بود.
دومین اتفاق، خلق تابلوی گرنیکا اثر پابلو پیکاسو بود که از معروفترین آثار ضدجنگ به شمار میرود و باعث شد تا حادثه گرنیکا در زیر تبلیغات فرانکو و حامیان او مدفون نشود. تابلوی گرنیکا (Guernica) بیانیهای تصویری درباره قساوت و سنگدلی انسان و استفاده از تکنولوژی مدرن برای ریختن خون همنوعان خود است. آن بمباران خونین خاطرهای نبود که بهسادگی از اذهان پاک شود. داستان افسانهای نیز در مورد تابلوی گرنیکا وجود دارد که نشانگر تاثیر عمیق این نوع وقایع است. وقتی یک افسر آلمان، برای اولین بار نقاشی گرنیکا را میبیند و تحت تاثیر آن به پیکاسو میگوید: «این کار شماست؟» پیکاسو در جواب میگوید: «خیر، این کار شماست».
در هر حال نمونهای از این تابلو در قالب پردهی نقشدار در سازمان ملل آویخته شد تا با یادآوری این فاجعه، شاید بشر دوباره از انجام چنین تصمیمهای هولناکی پرهیز کند.
۹. حمله برقآسا از آسمان لهستان
تاکتیک ژنرال گوردیان به نام حمله برق آسا (Blitzkrieg) مورد پسند هیلتر قرار گرفت و کابوس جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر ۱۹۳۹ به حقیقت بدل شد. حملهی برقآسا یک استراتژی مبتنی بر غافلگیری بود که بر سرعت و کوبندگی بیرحمانه و شدید پایهریزی شده بود.
دو رکن اصلی این استراتژی بر پایهی قدرت هواپیما در آسمان و تانک در زمین استوار بود. شوک روانی و خسارت سنگین هواپیماهای بمبافکن بر سر تاسیسات زیرساختی، راهها و حتی غیرنظامیان، کشور هدف را دچار هرجومرج و سردرگمی میکرد و در این زمان بود که پیشقراولان قوای زمینی در قالب تانکهای سریع و قدرتمند به نفوذ در قلمرو دشمن میپرداختند تا راه برای نیروی زمینی و تصرف کامل فتوحات فراهم کنند. حمله لوفت وافه آلمان با کسب تجربه گرنیکا و حمایت قوای زمینی تجهیزشده به کشور لهستان، کار سختی نبود.
در نیروهای هوای لهستان آن دوران، گل سر سبد نیروی هوایی، هواپیمای P.Z.L مدل P.11 بود که در برابر بمبافکن مدرن آلمانی مسرشمیت (Messerschmitt) و حتی جنگندهی شکاری گوستاو که دارای قدرت و سرعت بیشتری بودند، حرف چندانی برای گفتن نداشتند. مشکل بزرگ بعدی تعداد اندک هواپیمای لهستان بود.
از آن سو، خلبانان P.11 یک اسلحه پنهانی، به نام شجاعت داشتند و با همهی کاستیها در برابر نیروهای هوای آلمان (لوفت وافه) ایستادگی کردند و ۱۲۶ هواپیمای آلمان را ساقط کردند؛ ولی با شکست خلبانان شجاع لهستانی، قوای تبلیغاتی آلمان ادعا کرد گه نیروی هوایی لهستان در عرض یک روز نابود شده است و البته این دور از حقیقت بود. خلبانان P.11 با شجاعت در برابر بمبافکنهای هاینکل در حفاظت از ورشو در آسمان مبارزه میکردند؛ لیکن دست همکاری که یلستین با هیلتر در ماه اوت گذاشته طبق معاهده عدم تجاوز داده بود، تقدیری جز شکست برای نجات کشور قوم لَه (Lechites) نمیگذاشت.
وقایع تلخ به نحوی پیش رفت که خلبانان لهستان به دو دسته تقسیم شدند. عدهای در عین ناامیدی و بیباکانه به نبرد هوایی خود با جنگندههای قدرتمند آلمانی میرفتند تا شاید از طرف دوستان قدیم در آن سوی مرزها راه نجاتی برسد که البته هرگز نرسید. دیگر خلبانهایی بودند که به کشورهای دوست مانند فرانسه و بریتانیا عقبنشینی کردند تا با تجدید قوا به مهلکهی جنگ با ماشین کشتار هوایی نازی برگردند.
سقوط لهستان مهر تاییدی بر موفقیت استراتژی حملهی برقآسا بود. شیوهای که لهستان را کمتر از یک ماه به زیر سلطه آلمان برد، تیر سرکوبگری بود در دست نازیها که اکنون به سمت دیگر کشورهای اروپای غربی نشانهگیری شده بود.
۸. نبرد بریتانیا
دومینوی سقوط کشورهای اروپایی به دست ارتش آلمان هیتلری تا ژوئن ۱۹۴۰ بیوقفه و با قدرت در جریان بود. بعد از لهستان، بلژیک، هلند و فرانسه راهی جز تسلیم نمیدیدند. این هنگامی بود که هیتلر لاغراندام، نگاه خود را به قلمروی جزیرهنشینان معطوف کرد؛ جایی که مرد چاقی به نام وینستون چرچیل از مدتها قبل، ظهور هیتلر را پیشبینی کرده بود؛ اما هیلتر مقابل خود مانعی به نام کانال مانش را میدید و البته نیروی دریایی گوش به زنگ و قدرتمند بریتانیا که در طول سالها استعمارگری آبدیده شده بود و در اقصی نقاط جهان حضور داشت.
پس راه آغاز تهاجم آلمانیها، جنگ از آسمان بود تا گام دوم و اجرای عملیات آب و خاکی شیر دریا (Sea Lion) برای نفوذ و تصرف به انگلستان مهیا شود. این فصل از جنگ بانی یکی از درخشانترین لحظات در تاریخ نبردهای هوایی بشر شد. هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا (RAF) همانند سوپرمرین اسپیتفایر (Supermarine Spitfire) و هاوکر هاریکن (Hawker Hurricane) در مقابل رقبا آلمانی خود مسرشمیت به مقابله و جنگی خونین پرداختند.
آلمانها با راهی کردن ۱۳۰۰ بمبافکن و ۱۲۰۰ جنگنده یک و دو موتوره به مقابله نیروهای هوایی بریتانیایی که تنها ۶۰۰ جنگنده از قبیل اسپیت فایر و هاریکن در خط مقدم داشت، حمله خود را آغاز کرد. هرچند نیروهای هوایی آلمان از لحاظ عددی در برتری قرار داشتند، از نظر تجربهی سازماندهی برای مدیریت برتری هوایی، دچار ضعف بزرگی بودند. از آن سو، نقطهقوت انگلیسیها تکنولوژی ابتدایی ولی بسیار موثر رادار آنها بود. این رادارهای اولیه مزیت غافلگیری را از آلمانها گرفته بودند. هر چند آلمانیها با ضعف در شناسایی نقاط قوت و ضعف انگلستان مشکل را برای خود دو چندان کرده بودند.
در ماههای ژوئیه و اوت ضربات قوای هوایی آلمان محدوده به بنادر، تاسیسات فرماندهی، نظامی و ایستگاههای راداری یا نبردهای هوایی بود تا شاید بتواند سد نفوذ به انگلستان را بشکند. تلفات خلبانان جوان و بیشتر یکماهه آموزشدیده انگلیسی در این حملات و مبارزات دردآور بود؛ اما هزینهی این درگیری برای آلمانها با از رده خارج شدن ۶۰۰ هواپیمای مسرشمیت و هاینکل و خلبانان آن، نیز سنگین بود. آلمانیها در مقابل خلبانان انگلیسی که از جان و دل مایه میگذاشتند، متوقف شده بودند که ناگهان انگلیس با یک حملهی غافلگیرانه و مستقیم به برلین باعث تحقیر هیتلر شد تا انتقامی درخور نیز گرفته باشد. هیلتر زخمخورده نیز به قوای هوایی خود دستور دارد که تمرکز حملهها را از مرزها به عمق انگلستان و شهر لندن تغییر دهند.
با دستور هیتلر، حمله به لندن شدت گرفت و در طی ۵۷ شب هراسناک، تلفات سنگینی به مردم عادی و غیرنظامیان وارد شد اما این تمرکز شدید در حمله به شهرها باعث شد که نیروهای هوایی انگلستان که در زیر فشار حملات هوایی، تقریبا در حال از بین رفتن بودند، جانی دوباره بگیرند و با سازماندهی مجدد و برای حفظ آسمان جزیره به پرواز درآیند. مخالفت ملکه با سفر به کانادا برای حفظ جانش، با وجود بمباران لندن و حتی کاخ سلطنتی، مردم ماتمزده را متحد و همدل کرد تا انتقام خود را از نازیها بگیرند. سخنان چرچیل حرف دل مردم بود.
ما نباید شکست بخوریم یا تسلیم شویم. باید تا آخر راه برویم. ما باید در فرانسه، در دریاها، در اقیانوسها بجنگیم. ما با پرورش اعتماد و تقویت قدرتمان در آسمانها نیز میجنگیم. از جزیرهمان دفاع میکنیم؛ با هر هزینهای که لازم باشد. ما در سواحل میجنگیم، در زمینها، مزارع، در تپهها و خیابانها میجنگیم. ما هرگز تسلیم نخواهیم شد و حتی اگر که من برای لحظهای به وقوع آن باور ندارم، زمانی این جزیره یا بخش اعظم آن زیر بار گرسنگی و تسلیم اسیر شده بود، امپراطوری ما، فراتر از دریاها، مسلح و تحت حمایت ناوگان بریتانیا به مبارزه ادامه خواهد داد.
در نهایت پرندههای پرشمار ولی بیسازمان آلمانی در مقابل تلاش منظم و حسابشدهی اسپیت فایرها و هاریکنها انگلیسی با خون خود بهای سختی دادند. هیتلر نیز پایان توقف حمله به انگلیس را صادر کرد. در حالی که هنوز بهطرز غریبی تهدید حمله به انگلیس توسط هیتلر برای مقاصد شوم و تبلیغاتی نازیها هر از گاهی برجسته میشد.
۷. بمب جهنده انتقام میگیرد
در تاریخ قوای هوایی بریتانیا، طی جنگ جهانی دوم، اسکادران ۶۱۷ نامی بود که نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت. این اسکادران برای اجرای عملیاتی موثر بر علیه آلمان به شیوهای غریب متوسل شدند که در تاریخ حملات هوایی نام آنها را ماندگار کرد. این عملیات تنبیه (Chastise) نام داشت. هدف این عملیات فوقسری و خاص، صدمه رساندن به سدهای بزرگ آلمان بود که به مدیریت ۳۰۰ میلیون تن آب، برای تامین برق و آب صنایع نازی مشغول بودند.
سه سد موهن (Mohne)، ادر (Eder)، سورپه (Sorpe)، که هدف عملیات تنبیه بودند؛ زیر سایهی ضدهوایی آلمان در آرامش و قدرت به کار خود مشغول بودند. این باعث شده که راف (نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا) برای رسیدن بمبافکنهایش به هدفها دچار مشکل شود. در حالی که مهندسی تسلیحات، شرط موفقیت حمله در یک تهاجم سریع برای نابودی سد را برخورد بمب به قسمت پایین دیواره سد در نظر گرفته بود تا دیوارهی سد تحت انفجار و فشار آب در هم بشکند؛ ولی ایدهی گرهگشای که اجرای این عملیات را محقق کرد، بسیار خلاقانه بود؛ تا جایی که ارزش آن به تنهایی با نتایج عملیات برابری میکرد.
بمبافکنها برای نابودی سدها باید در ارتفاع پایین پرواز و تقریبا در سطح آب پرواز میکردند. پس برای حفظ آنها در مقابل حملات ضدهوایی آلمان زمان عملیات به شب تغییر کرد. نقطه اوج این عملیات، بمبی جهنده (Bouncing bomb) بود که موفقیت عملیات بر کارکرد درست آن پیریزی شده بود. ایدهی ساخت این بمب از روی بازی کودکانهای در کنار دریاچه اقتباس شده بود.
بمب بهنحوی طراحی شده بود که روی سطح آب با حرکاتی جهشوار به پیش میرفت تا به دیوار سد برخورد کند. برای انجام چنین پرتابی باید سرعت هواپیما، زاویه و ارتفاع آن مورد محاسبه دقیق قرار میگرفت و البته نیاز به تمرین و مهارت زیادی برای اجرای موفق در جریان یک عملیات نظامی آن هم در طول شب داشت.
خلبان هواپیما باید با سرعت ۳۴۵ کیلومتر بر ساعت در ارتفاع ۱۸.۳ متری بر بالای آب حرکت میکرد. فاصلهی رهاسازی بمب از دیوار سد نیز ۳۸۸ متر بود؛ اما درصد انحراف مجاز خلبان، تنها ۶ درصد بود. جهشهای بمب طوری محاسبه شده بود که به عبور از تورهای محافظ در مقابل دیوار سد نیز کمک میکرد؛ در عین حال که بمب به این طریق خود را به دیواره سد میرساند. نکتهی جالب این بود که بمب در وهلهی اول برخورد با سد منفجر نمیشد بلکه به موازات دیوار پایین میرفت و در عمق آن با کمک یک چاشنی حساس به فشار آب در پایهی دیواره سد منفجر میشد تا هدف نهایی محقق شود.
هواپیمای ویژهای که کاندیدا اول و بی رقیب این عملیات به حساب میآمد، جز بمبافکن گرانقیمت، لنکستر نبود. لنکسترهای افسانهای با مجموع ۱۳۳ خدمه به پرواز در آمدند و به سمت سدها حرکت کردند.
در نتیجهی عملیات تنبیه سد موهن و ادر شکسته شدند ولی حمله به سورپه و سد شولم (Schwelm) با وجود مشکلات فنی متوقف شد. از ۱۹ هواپیمای لنکستر ،۸ هواپیما و ۵۶ خدمهی آن توسط حملات ضد هوایی آلمان سقوط کردند و از مجموعهی ۵۶ نفر خدمهی آنها سه نفر باقی مانند که یکی نیز در حال برگشت جان داد. با این وجود، بخش اعظم هدف عملیات محقق شده بود. با شکست سد سیل بزرگ به راه افتاده بود و علاوهبر صنعت برق، راهآهن نیز از کار افتاده بود. شکست سد ادر در کار آلمان اخلال ایجاد کرد. هرچند نازیها با فراخوانی کارگرانشان از دیوار دفاعی آتلانتیک که در سواحل فرانسه مشغول ساخت آن بودند، به تعمیر سریع سدهای شکسته پرداختند.
اسکادران ۶۱۷ در تاریخ جنگ جهانی دوم چنان برجسته شد که به بخشی از فولکلور جنگ و حماسه آن تبدیل شد. فرماندهی سدشکنان، وین گای گیبسون نیز در بازگشت مفتخر به کسب صلیب ویکتوریا شد و نامش در فرهنگ قهرمانان ملی ثبت گردید. قهرمانانی که قرار بود الگوی مبارزان بزرگتری در آینده باشند، حتی برای آنانکه در میان ستارهها میجنگند.
۶. فرود شمشیر سامورایی در قتلگاه پرل هاربر
از حملات هوایی غیرمنتظره و شگفتانگیز تاریخ بشر عملیات زد (Z) یا حمله به پرل هاربر بود؛ عملیاتی که روزولت رئیسجمهور آمریکا را واداشت تا ۷ دسامبر ۱۹۴۱ را روز رسوایی بنامد. این واقعه، کلید ورود آمریکا بهصورت مستقیم به میدان جنگ جهانی دوم شد. در اوایل صبح یکشنبه، حملهی ناگهانی و عظیم توسط ۳۵۳ هواپیمای ژاپنی شامل بمبافکنها، جنگندهها و هواپیماهای اژدر افکن به پرل هاربر جهان را در شوک فرو برد؛ ویرانگری بزرگ در یک صبح تعطیل که تلفات سنگینی برای آمریکاییهای به دنبال داشت.
عملیات پرل هاربر، نتیجهی تلاشهای غیرمستقیم آمریکا در مقابل میل وافر ژاپنیها برای تسخیر سرزمینهایی چون اندونزی و مالایا بود. این عملیات در نیروی هوایی ژاپن طراحی شد تا قدرت مقابلهی آمریکا در برخوردهای جدی و احتمالا رودرور، تضعیف شود تا ژاپن حضور خود را بر آسیای جنوب شرقی تثبیت کند. شدت صدمات وارده به ایالات متحده بسیار سنگین بود، بهطوری که آن را نقطهی تحولی در تاریخ شکلگیری شخصیت امریکا قرار دادند.
در آن روز سیاه، سه ناوشکن (destroyer)، سه ناو (cruiser)، سه کشتی مینریز (minelayer) به همراه ۴ نبردناو (Battleship) غرق شدند. ۲۰۰ هواپیما تخریب شدند و از آن مصیبت بزرگتر، به جا ماندن ۲۵۰۰ نفر کشته و ۱۰۰۰ نفر زخمی از آمریکاییها پس از بمباران بود. این درحالی بود که ژاپنیها تنها ۲۹ فروند هواپیما و ۵ زیردریایی را از دست دادند و مجموع کشته و زخمی آنها نیز به ۶۵ نفر میرسید.
این عملیات که در ژاپن به عملیات زد (Z) معروف بود، نمونهی قدرتمندی از حملههای غافلگیرانه بود که آغاز آن نه از زمین، بلکه بهصورت برقآسا از آسمان بود؛ اما نتایج پرل هاربر میتوانست برای ژاپن و البته تغییر تاریخ دنیا بسیار موثرتر نیز باشد. نکته اول، در کاهش صدمات نزدیکی به ساحل بود. نزدیکی به ساحل و عمق کم آب باعث شد که بعضی از کشتیهای صدمهدیده دوباره بازسازی و تعمیر شوند. همین عمق کم در کاهش تلفات نیز بسیار موثر بود. نکته دوم، نبود سه ناو هواپیمابر (Aircraft carrier) آمریکا در آن روز، در این منطقه بود که باعث کاهش چشمگیر هزینههای آمریکاییها در این تهاجم نظامی بود.
حمله پرل هاربر، کارت دعوت ژاپنیها، برای حضور آمریکا در جنگ جهانی دوم بود. شاید این همان محرکی بود تا روزولت فرصت کند تا جایگاهی همانند رقیب خبرهی خود (چرچیل) را در دنیای سیاست برای خود مهیا کند. بهزودی آلمان نازی و ایتالیای فاشیست به ایالات متحده آمریکا اعلام جنگ کردند و سیاست پنهان حمایت امریکا از بریتانیا، به یک اتحاد کامل، علنی و پرافتخار تبدیل شد و جنگ جهانی دوم به معنای حقیقی کلمه تمام جهان را درگیر خود کرد.
۵. قارچ غولآسای مرگآور
جنگ آمریکا با ژاپن، تنها بازماندهی متحدین جنگ جهانی دوم شدت گرفته بود و تا ماه می سال ۱۹۴۵ بسیاری از شهرهای کلیدی ژاپن زیر فشار بمباران آمریکا زیر تلفات سنگین کمر خم کرده بودند. با این حال آمریکاییها با صرف هزینه ۲ میلیون دلاری و بهکارگیری قریب به ۲۰۰ هزار نیروی فنی در حال اجرای پروژهای مخوف بودند که به نام پروژه منهتن معروف شد. پروژه منهتن یک هدف بزرگ داشت و آن ساخت سلاحی فراتر از هر اسلحهی دیگر، نه تنها در دنیای آن روز بلکه در کل تاریخ بشریت بود. هنگامی که آزمایشهای اولیه، نتایج خود را روشن کردند، حکم ماموریت سری سرهنگ پل تیببت (Paul Tibbets) نیز صادر شد. ماموریت او بسیار ساده بهنظر میرسید: پسر کوچک را ببر و بیانداز.
انتخاب اول و بلاشک برای این عملیات، بمبافکن B-29 بود؛ بمبافکنی که برترین تکنولوژی روز در آن پیاده شده و با اصطلاحاتی، هدیهی مخوف پروژه منهتن برای ساموراییها ر درون خود جای داده بود. سرهنگ تیببت و کارکنان او پس از یک دورهی سخت آموزشی و گذر از آزمونهایی همچون پرواز در ارتفاع بالا ناوبری درازمدت و همچنین آموزش ویژه برای فرار سریع بعد از رها کردن بمب را از سر گذراندند.
بخش تمرین فرار سریع یکی از مهمترین بخشهای این تمرینها بود؛ چرا که منهتنیها در ۲۰ روز قبل نتایج انفجار بمب اتمی را در آزمایش ترینیتی (Trinity test) به چشم خود دیده بودند. به گروه سرهنگ تیببت گفته شده بود که کاهلی در فرار، امکان صدمهدیدن بمبافکن را بالا میبرد؛ آنها خوب میدانستند دست به چه کاری میزنند. با این حال سه هدف پیشنهادی انتخاب شد. شهر هیروشیما (Hiroshima)، شهر کوکورا (Kokura)، شهر ناگاساکی (Nagasaki) اهدافی بودند که در ماه اوت، آبوهوایی مناسب برای اجرای عملیات را داشتند.
در تاریخ ۶ اوت، بمبافکن B-29 که به درخواست خلبان هواپیما سرهنگ تیببت، نام مادرش انولا گی (Enola Gay) بر آن حک شده بود، از پایگاه سری خود در اقیانوس آرام و از خاک جزیره تینیان (Tinian) که تنها در فاصله ۱۴۵۰ مایلی توکیو بود، به آسمان برخاست. لحظهی مرگبار فرا رسید. ساعت ۸:۱۵ پسر کوچولو بمبی، با وزن ۴۰۴۶ کیلوگرم از انولا گی به روی هیروشیما سقوط کرد. چند لحظه بعد حتی بمبافکن B-29 در حال فرار، اسیر شوک موج انفجار بود. ابر قارچی در عرض چند ثانیه روی زمین روییده بود که نه تنها اهالی هیروشیما را در زیر خود خرد، بلکه ذوب میکرد. لیکن خلبان تنها گفت: «خدای من! ما چه کردیم؟» گزارش کشتهشدگان و تلفات در لحظات اول این بمب اتمی دربارهی مرگ ۱۴۰ هزار نفر شهروند هیروشیما صحبت میکرد. همهچیز با خاک یکسان شده بود مگر محلی که در محدودهی مرکز انفجار قرار داشت.
دو هدف دیگر هنوز باقی مانده بود. مرد چاق، سوار بر بمبافکن B-29 دیگری با نام باکسکار (Bockscar) بود تا مهمان ناخواندهی اهالی شهر صنعتی کوکورا باشد. مرد چاق، بمبی اتمی فراتر از پسر کوچک بود؛ در حالی که آمریکاییها صدمات بمب کوچک را بهتر از هر کسی ارزیابی کرده بودند؛ اما قدرتنمایی نظامی و تحولات سیاسی آن سه روز، آمریکا را ترغیب کرد تا باکسکار در تاریخ ۹ اگوست به پرواز درآید.
برخلاف انتظار، هنگامی که باکسکار به نقطهی مورد نظر رسید، شهر کوکورا در زیر دود و ابر قابل تشخیص نبود. سوخت هواپیما نیز کافی نبود و باید بازمیگشت؛ فرماندهی عملیات نیز میتوانست در راه بازگشت بمب را به روی دریا بیندازد یا مرد چاق را به خانه برگرداند؛ اما در نقشهی راه بازگشت به پایگاه، شهر ناگاساکی یک مقصد عبوری بود که از قبل نیز بهعنوان یکی از قربانیان در فهرست گذاشته شده بود. این بود که مرد چاق حوالی ظهر اهالی ناگاساکی را غافلگیر کرد. در یک لحظه، ۷۴ هزار انسان بیگناه جان خود را از دست دادند.
بعد از مصیبت تلخ، به فاصلهی ۶ روز از انفجار مرگبار مرد چاق، ژاپن بدون هیچ قید و شرطی تسلیم شد. شب جنگ جهانی دوم تمام شد؛ درحالی که سپیده دم عصر وحشت از قدرت هستهای جای آن را گرفته بود.
۴. کره علیه کره
یک صفآرایی دیگر از فهرست جنگهای بشر، اینبار مابین کره شمالی و کره جنوبی آغاز شده بود. از منظر جنگهای هوایی، جنگ کره یک نقطهعطف برای حضور جدی نسل جدیدی از پرندههای آهنی موسوم به هواپیمای جت بود که از اواخر جنگ جهانی دوم سعی در نمایش قدرت خود در آسمانها داشتند. اینبار صدای غرش جتها بود که حتی لرزه بر دل خلبانان بمبافکن میانداخت.
جنگ بین دو کره ۵ سال بعد از پایان جنگ جهانی، در ماه ژوئن ۱۹۵۰ شروع شد. با حملهی غافلگیرانه شمالیها، خاک کره تقریبا زیر سلطهی کره شمالی بود. آمریکاییها به بهانهی مقابله با نفوذ کمونیستها به کره جنوبی، با حضور هواپیماهای موستانگ بال مستقیم (بالی که به عقب و جلو زاویه ندارد) کمکرسانی ویژهای داشتند. کره شمالی مجبور به عقبنشینی شد و در حال قبول شکست بود که چین با ورود چند میلیون سرباز دواطلب به کمک کره شمالی شتافت. شوروی نیز با پشتیبانی نظامی، حمایت خود را از کره شمالی آغاز کردند.
در اوایل جنگ، نبرد در آسمان میان موستانگهای آمریکا و لاوچیکن (Lavochkin) مدل La-7 شوروی در جریان بود. با گذشت زمان و حضور سازمان ملل متحد در جنگ کره، جنگ میان جتهای جنگنده نیز ارتقا یافت و مبارزان جدیدی به صحنه آمدند. آمریکاییها از جنگندههای لاکهید شوتینگ استار (Lockheed Shooting Star) و جنگنده شرکت نورث امریکن با نام سیبر (Sabre) مدل F-86 در مقابل هواپیماهای میگ ۱۵ (MiG 15) شوروی با خاصیت بال عقب گرد (swept wing) استفاده میکردند. اولین مواجهه هواپیمای سیبر (شمشیر) با میگ در ۱۵ دسامبر ۱۹۵۰ رخ دارد.
۴ سیبر در مقابل ۴ میگ در ارتفاع فراتر از ۷۵۰۰ متری از زمین با پایان کار خود مواجهه شدند. همچنین نیروی هوایی استرالیا در ابتدا چند موستانگ F-51 و بعد از آن جنگندهی گلاستر میتیور (Gloster Meteors) مدل F-8 را روانهی این کارزار کرد؛ اما میگها در جنگ کره بهسختی قابل شکست بودند و در چندین نبرد با این تازهواردها هم بهخوبی از پس وظیفهی خود برآمدند.
اینبار، مبارزی جنگنده از سازمان ملل به نبردهای هوایی اعزام شدند. این تازهوارد از محصولات کارخانه هاوکر ایرکیفت (Hawker Aircraft) انگلستان بود و به نام هاوکری سی فیوری (Hawker Sea Fury) برای دفاع از آسمان کره جنوبی ارتقا پیدا کرده بود. این هواپیما بهواقع بیشترین مقابله با هواپیمای کمونیستها را برعهده گرفت. با پناهندگی یک خلبان کره شمالی و فرود هواپیمای میگ ۱۵ در خاک کره جنوبی حقایق بیشتر از این جنگنده جالب بر آمریکاییها روشن شد. این جنگهای هوایی صحنههایی از مقابله دو فن و تجربهی هوانوردی بود.
هر نوع پرنده آهنی برای ارتفاع گرفتن نیاز به تولید نیروی برآر یا نیروی لیفت (Lift) دارد. این پدیده در مورد هواپیماهای که با بال رو به عقب هستند، قویتر شکل میگیرد و با وجود سرعت کمتر، ولی سقف پرواز بالاتری برای آنها تامین میکند. هرچند تحمل بال در سرعت بالا کاهش پیدا میکند، در هواپیماهای بال برگشته یا بال با انحراف مخصوصا بال عقبگرد مقدار لیفت کمتر است و حتی خود بال نیز سبکتر پیادهسازی میشود؛ پس سرعت هواپیما و قدرت مانور بیشتر خواهد بود. از نظر هزینه نیز نحوهی ساخت و فناوری یک فرسپ (spar) هواپیمای بال مستطیل یا بال مستقیم (straight wing) در مقایسه و پیادهسازی هواپیما بال با انحراف سختتر و پرهزینهتر است. تغییرات و طراحی در بالها، برای تعریف هواپیماهای جدید با قابلیت عملیاتی ترکیبی هنوز هم ادامه دارد. از این میان هواپیماهای بال متغیر، یکی از جذابترین انواع طراحی و مهندسی بال هواپیما است.
تلفات جنگ کره در مقیاس انسانی بسیار بالا بود. جنگندهها در آسمان، حامیان غولهای پرندهی بمبافکنی بودند که خروارها بمب به روی نقاط استراتژیک یا حتی شهرها میریختند. هر زمان که آمریکاییها در اثر فشار سربازان چینی و کره شمالی به عقب رانده میشدند، هواپیماهای بمبافکن را به سراغ آنها میفرستاند. سرانجام این جنگ خونین بعد از کشته شدن ۳ میلیون نفر به حالت تعلیق درآمد.
۳. فالکلند و دست خدا
از هنگامی که مستعمرهی اسپانیایی در آمریکای جنوبی، پا در راه استقلال گذاشت، تاریخ پر فرازونشیبی را طی کرد تا سرانجام توانست کشوری به نام آرژانتین را به دنیا معرفی کند.
بعد از ۱۹۲ سال از زمان استقلال در سال ۱۹۸۲ آرژانتین، درباره جزایری به نام جزایر مالویناس (Malvinas) که آن را میراث اسپانیایی سرزمین خود میدانست و در تصرف بریتانیا بود، اقدام نظامی کرد.
این اقدام در جهت تقویت حس ناسیونالیستی ملت آرژانتین بود. سردمداران آرژانتین فکر میکردند این حرکت به کشورشان ثبات و وحدت ملی تزریق میکند، مضاف بر اینکه جزایر مالویناس که به نام جزایر فالکلند (Falkland) تغییرنام یافته بود، به آغوش خانواده بازمیگشتند. بریتانیا که از عملیات آرژانتین غافلگیر شده بود، متوجه شد که آرژانتینیها روی فاصلهی ۱۲۰۰۰ کیلومتری انگلیس از جزایر فالکلند، برای کاهش میل به بازپسگیری جزایر حساب ویژهای باز کردهاند. انگلیسیها باید برای بازپسگیری جزیره به آن تجهیزات نظامی نقلمکان میکردند؛ ولی در ابتدا باید از سد نیروی هوایی آرژانتین عبور میکردند. آنها برای ضربه زدن به این سد دفاعی باید علاوهبر فرودگاه پورت استنلی (Port Stanley) در جزیره فالکلند که در شهر استنلی بود، رادارهای آرژانتینی را نیز از بین میبردند.
برای انجام این ماموریت فوقسری، انگلیسیها نیاز به یک پایگاه داشتند و در میان اقیانوس اطلس جزیره اسنشن (Ascension Island) را برای اینکار انتخاب کردند؛ هر چند تا فالکلند هنوز راه درازی در حدود ۶۱۰۰ کیلومتر بود.
این مسیر طولانی برای اجرای عملیات بمباران، تجربهای بود که کسی تا به آن زمان امتحان نکرده بود؛ ولی انگلیسیها علاوهبر بانوی آهنینی به نام مارگارت تاچر در قوای سیاسی خود، حق انتخاب خوبی نیز در نیروی هوایی خود داشتند. شبح مرگی به نام آورو والکان (Avro Vulcan) با بالهای دلتا شکل و موتور جت که عزیز دل انگلیسیها، یکی از سه تفنگدار خانواده بمب افکن اتمی وی (V) و مایهی وحشت آرژانتینیها بود.
گامهای مقدماتی برای اجرای حمله سری به نام عملیات Black Buck شکل گرفت. در هر عملیات، جمع مسافت رفت و برگشت ۱۳۰۰۰ کیلومتر بود؛ طولانیترین مسافت تجربهشده برای بشر و انگلیسیها که برای تحقق کامل عملیات Black Buck مجبور شدند این کار را ۵ بار تکرار کنند. مشکل بزرگ مسئلهی سوختگیری بود و این کار به برادر دیگر خانوادهی بمبافکن وی (V) با نام ویکتور (Victor) با نقش تانکر سوخت محول شد.
دو والکان در ۳۰ آوریل ۱۹۸۲ هر کدام با ۲۱ بمب با وزن ۱۰۰۰ پوند به سمت فالکلند پرواز کردند. طبق محاسبات، پرواز تا فالکلند ۸ ساعت طول میکشید و برای انجام عملیات حداقل به پرواز ۸ تانکر ویکتور نیاز بود. در طی پرواز یکی از والکانها دچار مشکل شد و مجبور به بازگشت به فرودگاه شد. همهی بار عملیات روی بالهای والکان دوم بود. سرانجام والکان به روی باند فرودگاه استنلی رسید؛ هرچند همهی بمبها به باند برخورد نکرد ولی برخورد یک بمب نیز کفایت میکرد تا فرودگاه از کار بیفتد.
برای اجرای مرحلهی بعد عملیات، آنها باید به سراغ رادارها میرفتند ولی تشخیص و شناسایی آنها کار سختی بود. اینجا بود که مراودات تاچر و رونالد ریگان (Ronald Reagan)، رئیسجمهور وقت امریکا باعث شد آمریکاییها که به آرژانتین در فروش تسلیحات، نه گفته بودند، موشک ضد رادار شرایک (Shrike) را به انگلیسیها تحویل دهند. موشک شرایک، گرهگشای کار انگلیسیها در نابودی رادارها شد؛ البته یک پیغام نیز برای انگلیسیها داشت. آنها دیگر آن امپراطوری یکهتاز و پیشتاز چند قرن اخیر نبودند و باید تن به مشارکت با دیگران میدادند.
این هجوم با ریسک بالا، آرژانتین را با موضوعی که از آن وحشت داشت، روبهرو کرد؛ اگر والکان تا فالکلند پرواز میکند، تا آرژانتین نیز میتواند و اگر همراه خود به آرژانتین بمب اتمی نیز بیاورد، دیگر راه برگشتی نخواهد بود. در پی شدت حملات و درگیری نظامی میان دو کشور در منطقه فالکلند، آرژانتین بعد از ۷۲ روز از تصرف جزایر عقبنشینی کرد ولی تلخی خاطرهی کشته شدن ۶۵۰ سرباز آرژانتینی در ذهن آنها برای همیشه حک شد. ۴ سال بعد در زمینی دیگر، این پسر طلایی آرژانتین دیگو آرماندو مارادونا (Diego Armando Maradona) بود که از آسمان و با دست خدا با زدن گل اول باعث فرو ریختن دروازهی انگلیس در جام جهانی فوتبال شد تا از آلام پسران آرژانتینی کمی بکاهد. حملهی هوایی شوککنندهی انگلیسیها، بغض فروخوردهی یک ملت را در پی داشت که قصد بیخیال شدن نداشتند.
۲. دره الدورادو، یک گوشمالی برای قذافی
در شبی از شبهای آوریل ۱۹۸۶ در برلین غربی، سربازان آمریکایی در کلوپی به تفریح و سرگرمی مشغول بودند؛ غافل از اینکه تا چند لحظهی دیگر انفجار مهیبی در کلوپ به زندگیشان خاتمه میدهد. با کشتار نظامیان آمریکایی در کلوپ، سازمانهای اطلاعاتی امریکا به سرعت دست به کار شدند تا مسببین این حملهی تروریستی را به سزای عملشان برسانند. در گزارش نهایی، نام کشور لیبی و در راس آن، معمر قذافی بهعنوان طراح و عامل اصلی حمله مشخص شد.
رونالد ریگان با انجام عملیات هوایی تنبیهی موافقت کرد. این عملیات با نام دره الدورادو (El Dorado Canyon) برنامهریزی شد. در حالی که کشورهای اروپایی همچون فرانسه، پرتغال، ایتالیا و اسپانیا با گذر هواپیمای آمریکا از آسمان کشورهایشان موافقت نکردند، مسافت، به بزرگترین مشکل عملیات دره الدورادو تبدیل شد. این ماموریت نیز برای موثر بودن نیاز به تدارکات مهندسی، اطلاعات شناسایی، هدفیابی و البته مهندسی تسلیحات داشت تا به نتیجهی مناسب برسد. پس دو دوست قدیمی در کنار هم جمع شدند. انگلیسیها اجازه دادند امریکا از پایگاه لیکن هیت برای انجام عملیات استفاده کند.
برای انجام این عملیات، بمب افکن بال متغییر F-111 در نظر گرفته شد تا با قابلیتهای سرعت بالا و سقف پرواز بالا در این ماموریت راهگشا باشد؛ هرچند سابقهی پرواز دور برد در روزمهی این هواپیما وجود نداشت. عملیات الدورادو دربارهی یک حمله به اهدافی در فاصلهی ۶۴۰۰ مایلی و زمانی در حدود ۱۳ ساعت بود یا به عبارت فنی نیاز به حداقل ۱۲ بار سوختگیری بود؛ در عین حال که هیچ جایی برای انحراف و اشتباه قابل تصور نبود.
عملیات دره الدورادو با بعد مسافت زیاد و عبور از مابین انواع رادارهای شناسایی کشورهای منطقه، نیاز به هماهنگی دقیق و مستمر نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا (USAF) و نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا (USN) داشت. پنج هدف در بنغازی و الزامات رسیدن و انهدام آنها بهطور دقیق برنامهریزی شده بود. طبق گزارشها، یک مرکز آموزش تروریستی و یک فرودگاه در بنغازی و ۳ هدف دیگر در شهر طرابلس (Tripoli) شامل پایگاه هوایی ویلاس (Wheelus Air Base)، پادگان بابالعزیزیه و کمپ آموزش نیروی دریایی که به آموزش تروریستها میپرداخت، جزو اهداف بودند.
در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶، تعداد ۲۴ هواپیمای F-111 از انگلیس به قصد تهاجم به لیبی پرواز کردند. آنها میدانستند که با وجود سری بودن عملیات و درصد بالای غافلگیری در لیبی، سیستم دفاعی پیشرفتهای که همتراز با تکنولوژی شوروی بود، انتظار آنها را میکشید. پس با استفاده از هواپیمای اخلاگر EF-111 و حملاتی که با کمک عملیات حملهی همزمان جنگندههایی از سمت نیروی دریایی، توانستند عملیات را با کیفیت خوبی به پیش ببرند.
هواپیمای F-111، زیر چتر اخلال الکترونیکی هواپیماهای اخلاگر EF-111 به سرعت تقسیم به چند گروه و به سمت اهداف حرکت کردند. ترکیب پوشش اخلاگر و سرعت عمل، درصد غافلگیری در سیستم دفاعی لیبی را بسیار بالا برد و هواپیماهای F-111 با بمباران موفق پادگان و کمپ تروریستها صدمات سنگینی هم به فرودگاه طرابلس وارد کردند.
تمام عملیات تنها در ۱۰ دقیقه انجام شد و تنها یکی از هواپیمای F-111 مورد هدف قرار گرفت که دلیل آن، جدایی از دستهی پرواز و دوری از هواپیمای اخلاگر تحلیل شد. این حملهی موفقیتآمیز، قذافی را سرنگون نکرد ولی حملات او را به نیروهای آمریکایی متوقف کرد. انجام این تاکتیک جنگی، جایگاه ویژهای برای هواپیماهای اخلاگر و مبارز با امواج رادار دستوپا کرد تا در انجام عملیات آینده در کشورهای مشابه در اول لیست انتخاب قرار گیرند.
۱. طوفان صحرا در خلیج همیشه فارس
خلیج فارس از دیرباز جز مهمترین نقاط استراتژیک دنیا بوده است. با وجود کشف منابع نفتی و گاز و دسترسی انواع کشورها از طریق دریای پارس به آبهای آزاد، این اهمیت دوچندان میشود. این خلیج نیلگون تاکنون دو جنگ به خود دیده است. جنگ اول در سال ۱۹۹۱ بعد از شکست ارتش عراق به دست ایرانیان رخ داد. در این جنگ ائتلاف آمریکایی اروپای و عربی، علیه صدام حسین که با تجاوز به کویت و دستیابی به منابع نفتی آنها برای همپیمانان قدیمی خود به دردسری بزرگی تبدیل شده بود، یک رویارویی بزرگ شکل گرفته بود. این جنگ باعث حضور بعضی از پیشرفتهترین بمبافکنهای دنیا به منطقه شد که هنوز هم باز نشسته نشدهاند.
پرواز شاهین شب و بمباران مراکز نظامی و تاسیسات کلیدی بغداد، خواب آرام را از چشم صدام حسین ربود. شاهین شب یا هواپیمای رادار گریز لاکهید اف-۱۱۷ و دقت بالای آن در انهدام اهداف، آن را به یک بازیگر مهم در جنگ خلیج فارس تبدیل کرد. با حضور جنگندهی تهاجمی F 117 و توانایی رادارگریزی آن، عملا سیستم پدافند هوایی عراق با تمام تلاش و جدیت، گویی تیر به تاریکی میزد. موفقیتهای شاهین شب (Nighthawk)، یک روزمهی بسیار عالی برای آن رقم زد که هنوز هم قابل اعتنا است.
بعد از حضور شاهین شب در عملیات طوفان صحرا (جنگ اول خلیج فارس) که مهمترین عامل بازدارندگی حملات هوایی یعنی پدافند عراق را تضعیف کرد، فرصت هنرنمایی به دیگران جنگندهها و البته بمبافکن عظیمالجثه B-52 رسید تا کار ارتش یک میلیون نفری عراق بسیار سختتر از قبل شود. این دژ پرندهی آمریکایی، مسافتی در حدود ۲۲ هزار کیلومتر را در طی ۳۵ ساعت بدون وقفه پرواز میکردند و هنگام رسیدن به اهداف موردنظر حتی سنگرهای زیرزمینی نیز از حملات آنها در امان نبودند.
در طول بیش از یک ماه، هواپیماها ائتلاف از زدن هیچ هدفی دریغ نکردند و نه تنها بر ارتش عراق بلکه بر ملت عراق نیز روزگار بسیار سخت و طاقتفرسا شده بود. با کاهش قدرت پدافند هوایی عراق، هواپیماهای جگوار (Jaguars)، هواپیماهای F-16 و F-18 و حتی بمبافکن برجستهی ترنادو (Tornado) به جولان در آسمان عراق ادامه دادند تا باقیماندهی پایگاههای عراق را به خاک و خون بکشند.
در حملاتی، تیم پرواز ترنادو و بلکبرن بوکانیر (Buccaneers) به از بین بردن پلها برای قطع راههای پشتیبانی ارتش عراق دست زدند که منجر به ویرانی گستردهای شد. بیش از ۲۰ پل در تگریت و فرات از بین رفت. سرانجام در سوم مارس، صدام حسین تن به قبول آتش بس داد. عملیات صحرا نشان داد که جنگندههای مدرن چگونه میتوانند کشورهایی همچون عراق را با ارتش یک میلیونی باتجربه و مجهز، وادار به تمکین کنند.
جنگهای هوایی تاریخ پر فراز و نشیبی دارند ولی خدمات نیروی هوای هر کشوری یک پشتوانهی قدرتمند است که در صورت مدیریت درست میتواند بهراحتی تبدیل به یک برگ برنده در جنگ شود.